انجمن خیریه یاوران حضرت زینب(س) انجمن خیریه یاوران حضرت زینب(س) انجمن خیریه یاوران حضرت زینب(س)
خانه شناسنامه خیریه ساختار سازمانی آموزش اخبار نشریات گالری عکس گوناگون کمک به خیریه تماس با خیریه
تاریخچه معلولیت تاریخچه معلولیت
 

 

معلوليت سابقه اي به قدمت تاريخ زندگي بشري دارد . تحقيقات باستان شناسان نشان مي دهد كه ناهنجاريهاي اسكلتي از عهدهاي بسيار ديرين موجود بوده ، موميايي هاي 5000 سال قبل از ميلاد ، گواه سل ستون فقرات و آماس مفاصل مي باشند .

از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است . و اجتماع نيز براي مصلحت يا سالم سازي بعضي از اين افراد را تحمل كرده ، عده اي را محبوس مي ساخت و يا به مرگ محكوم مي كرد.   

اصطلاح « بيگانه يا خارجي » كه به فرانسه « آلينه » ( Aliene ) و به انگليسي « ايلين »( Alien  )گفته مي شود براي مجانين( جن زدگان ) و « الينيست » ( Alieniste  ) لغت يوناني مشتق شده است و علت آن اين بوده است كه عقب ماندگان ذهني را مانند مجانين ، بيگانه از اجتماع مي دانستند . بعداً متوجه شدند كه اين بيماران با محيط و اجتماع بيگانه نيستند بلكه به علل ضايعات مغزي تماس آنها با عالم خارج تغيير كرده است . چنانچه بقراط حكيم يوناني نيز به اين ضايعات مغزي در افراد اشاره كرده است .

مصريان باستان اولين گروههايي بودند كه نسبت به معلولين و زندگي آنان علاقه مندي نشان دادند . مصريان نه تنها به شناخت عوامل ايجاد كننده معلوليت و درمان آن علاقه مند بودند بلكه وضعيت رفاه شخصي و اجتماعي افراد معلول را نيز مورد توجه قرار داده اند . براي يونانيان و روميان كودكان ثروت و دارايي كشور محسوب مي شدند و آنها بر اين عقيده بودند كه يك جامعه پويا و زنده ، از توان بالقوه شهروندان نشات مي گيرد . در خصوص تربيت و پرورش كودك ارسطو در كتاب سياست ذكر مي كند « بايد قانوني باشد كه هيچ فرد ناقصي حق ادامه حيات نداشته باشد » و نيز بقراط در خصوص تربيت كودك چنين مي گويد : « نوزادي  كه ارزش بزرك كردن داشته باشد . »

در قوانين روم قديم ، اسپارت ها ( The laws of sparta ) « در شهر اسپارت يونان باستان ، طبق قانون ، نوزادان تازه متولد شده جهت تشخيص اينكه آيا شهروند مناسبي خواهند شد يا نه نزد سالمندان مي بردند . كودكاني كه از لحاظ جسمي قادر به رشد و مستعد سلحشوري و جنگجو شدن بودند ، بصورت رسمي توسط دولت پذيرفته مي شدند ولي تا حدود هفت سالگي نزد مادر باقي مي مانند اما آنهايي كه دچار مشكلات بينايي و يا ساير معلوليتها و نقصها بودند در كوهستان رها و يا به امواج رودخانه سپرده مي شدند .

و حتي رژيم نازي كشتن و از بين بردن افراد عقب مانده ذهني را مجاز مي دانستند . روميان نيز در ارتباط با معلولان نگرش يونانيان را داشتند . با اين تفاوت كه پدر در خانواده بعنوان رئيس خانواده قدرت لازم براي مرگ و زندگي افراد خانواده را دارد و مي تواند كودك را رها كند يا بقتل برساند يا بفروشد يا در آب رودخانه رها كند .

بر عكس بعضي از مذاهب آسيايي مانند مذهب كنفسيوس در چين ( كنفسيوس نام لاتين يك فيلسوف بزرگ چيني است ) و زرتشت ( zoroaster  ) در ايران مردم را تشويق مي كردند كه با بيماران رواني و عقب مانده هاي ذهني رفتاري انساني داشته باشند و تا آنجا كه ممكن است به آنها كمك كنند .

بقراط بعنوان بنيانگذار يك مدرسه بزرگ پزشكي ( سال 460 قبل از ميلاد ) راهي را ارايه كرد كه بعداً پزشكان آنرا دنبال كردند . بقراط در درمان معلولين از تكنيك هاي پزشكي مصر باستان اقتباس كرد و تلاش كرد كه انواع معلوليتها ( از جمله : ناشنوايي ، نابينايي ، صرع و عقب ماندگي ذهني ) را مداوا كند . بقراط ، علم پزشكي را از خرافات تفكيك نمود و در نتيجه در جهت تشخيص و درمان بيماران اقداماتي را آغاز كرد .

با ظهور مسيحيت ، اين تفكر ريشه گرفت كه شيطان عامل ايجاد معلوليت است .

در قرون وسطي ، قوانين كليسا تبعيضاتي بر عليه معلولين ايجاد نمود ، از جمله اينكه آنها حق استفاده از ارث ، گواهي و شهادت در دادگاه را نداشتند و همچنين از عقد قرارداد و ساير حقوق محروم گرديدند .

در قرن شانزدهم در آلمان افراد عقب مانده ذهني داخل قفس محبوس مي شدند . اكثريت معلولين در قرون وسطي يك زندگي فاقد امنيت و متزلزل را تجربه كردند . در اين دوران نگرشهاي گوناگوني در خصوص عقب ماندگان ذهني وجود داشت . بعضي ها حركات و صحبتهاي زير لب عقب ماندگان ذهني را گفتگو با شيطان مي دانستند و گروهي نيز آن را رابطه رمز آميز فرد و الهام الهي تلقي مي كردند .

چنانچه در بالا اشاره گرديد به اين نوع بيماريها جنون يا ديوانگي مي گفتند و به اين خاطر تا اوايل قرن نوزدهم كتاب يا رساله علمي معتبر در زمينه عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات

 رفتاري يا به اصطلاح ناسازگار نوشته نشده بود . در اواخر قرن هجدهم ( 1794 ) روان پزشك معروف فرانسوي به نام فيليپ پينل كه رياست بيمارستان رواني « بي ستر » ( Bicetre Hospital  ) در پاريس را كه مخصوص بيماريهاي رواني مردان بود  بر عهده داشت براي اولين بار اقدام به باز كردن غل و زنجير از پا و گردن بيماران نمود او بر خلاف شكنجه و آزار و اذيت در درمان بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني به دلجويي با آنان پرداخت و براي آنان برنامه هاي تفريحي و گردش در نظر گرفت . اين روشها بعداً به درمان اخلاقي ( Moral treatment of insanity  ) مشهور شد .

 بعداً اسكيرول ( Esquirol  ) برنامه هاي فيليپ پينل را در بيمارستان رواني « زنان پاريس » به مورد اجرا گذاشت . ( ميلاني فر ) فيليپ پينل در سال 1801 در كتابي تحت عنوان « رساله پزشكي فلسفي درباره جنون شوق و شور » براي اولين بار بيماران رواني را به چهار گروه تقسيم كرد و عقب ماندگي ذهني را نيز گروهي از بيماري رواني دانست : طبقه بندي پينل به شرح زير بود :

ا ـ ملانكولي يا ماليخوليا                              2ـ ماني يا جنون شور و شوق ( شيدايي )

3 ـ جنون                                              4 ـ عقب ماندگي ذهني

انقلاب كبير فرانسه و برابري حقوق بشر اولين دوره توجه به مسائل بيماران رواني و عقب ماندگيهاي ذهني بود و در همين برنامه هاي انقلابي بود كه مراقبت ، درمان و آموزش كليه افرادي كه به سن تحصيل رسيده اند مطرح شد و مسئله كودكان استثنائي مورد توجه قرار گرفت .

ريشه هاي تاريخي تعليم و تربيت ويژه در قرن هجدهم است ، روشهاي معاصر تربيتي براي كودكان استثنايي را
مي توان منبعث از تكنيكهاي پيشتاز آن عصر دانست . و بسياري از مسائل زنده و مجادله آميز در مورد تعليم و تربيت ويژه از همان روز مدنظر قرار داشته اند .

در اوان قرن نوزدهم اولين تلاشهاي منظم براي تعليم و تربيت كودكان « كانا » ( Idiot  ) و « مجنون » ( Insane  ) ـ كساني كه امروز عقب ماندگي ذهني و آشفته هيجاني خوانده مي شوند ـ آغاز شد . روش پينل كم كم در كشورهاي ديگر نيز طرفداراني پيدا كرد از جمله ويليام توك ( William Tuke  ) در انگلستان كه برنامه هاي پينل را به مورد اجرا گذاشت و بعد از او نيز پسران و نواده هايش اين روش را ادامه دادند .

گاسپارد ايتارد ( Jean Itard Marc Gaspard  ) ( پزشك فرانسوي ) اقدام به تربيت كودك وحشي كه توسط دو شكارچي از جنگلهاي آويرون ( Aveyron  ) فرانسه پيدا شده بود ، در موسسه كرو لالهاي پاريس كه خود نيز رياست آنجا را بر عهده داشت ، نمود . هر چند معالجات وي موثر واقع نشد ولي راه جديدي براي پيشرفت در نحوه آموزش و پرورش افراد عادي ، عقب مانده هاي ذهني و حتي معلولين كه امروزه آن را روشهاي آموزش سمعي و بصري مي گويند ، گرديد .

همكار و شاگرد ايتارد بنام دكتر « ادوارد سگن » ( Edouard Seguin  ) به سال 1837 موسسه اي براي عقب مانده هاي ذهني در پاريس ايجاد كرد و در سال 1846 ( ده سال بعد ) كتابي تحت عنوان درمان اخلاقي ، بهداشت و آموزش كودكان عقب مانده نگاشت و روش « حواس حركتي » ( Sensorimotor  ) را در آموزش كرولالها به كار برد . از جمله اقدامات مهم « سكن » تهيه دستگاه ساده اي بود كه بنام آزمون مهره اي جهت آزمايش استعداد كودكان و پرورش ادراكات حسي مانند بينايي و شنوايي بكار مي رفت ، بود كه بعضي ها نام آزمون تخته چوبي نيز به آن داده اند .

دانشمند ديگري كه در فراهم ساختن خدمات براي افراد عقب مانده ذهني به ويژه ايجاد تسهيلات پناهگاهي براي درمان فراگير آنان نقش بسزايي داشته است ، جان گاگن بول « Guggenbulll. J   » ( 1863 ـ 1816 ) است . فرانسيس گالتون « Galton . f  » ( 1869 ) با گسترش عقايد داروين درباره تكامل انسان به اين نتيجه رسيد كه ويژگيهاي انسان از طريق ژن به ارث مي رسد .

آلفرد بينه  « Binet . A  » ( 1905 ) نيز با ساختن آزمون هوش ، امكان تشخيص شكلهاي خفيف تر عقب ماندگي ذهني را فراهم كرد .

فولينگ « Folling  » فيزيكدان نروژي ، عملكرد بيوشيميايي اختلالات متابوليسم ، مانند فنيل كتونوريا « Phenyle Ketonuriab  ) را شرح داد . دال « Doll. E  » نيز در سال 1935 با ساختن « آزمون بلوغ اجتماعي واينلند » براي پژوهشگران امكان استفاده از اطلاعات تكميلي رفتار و سطح عملكرد فرد در زندگي واقعي را فراهم آورد .

كارهاي ادوارد سگن باعث شد كه خانم ماريا مونتسوري « Maria Montessori  » ـ اولين زن ايتاليايي كه درجه دكتراي پزشكي گرفت ـ از ايتاليا به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهني و كودكان كودكستاني پرداخت .

در اوايل قرن بيستم توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور كار قرار گرفت و تاكيد شد كه 90 % عقب ماندگيها به علت عوامل ارثي است لذا موضوع نازا كردن عقب مانده ها بر سر زبانها افتاد و تا سال 1955 در 28 ايالت آمريكا به توصيه كميته پژوهشي بخش اصلاح نژاد انجمن زاد و ولد آمريكا نازا كردن عقب ماند ها به صورت قانون درآمد كه به موجب آن هزاران عقب مانده نازا شدند .

در قرن نوزدهم شروع گسترش رويكرد پزشكي در ارتباط با معلولين آغازي براي شكل گيري مفهوم توانبخشي بود چنانچه چندين مركز براي افراد فلج ايجاد و تمركز بر خدمات نگهداري و مراقبتهاي پزشكي ، آموزشي و حرفه اي در جهت بازتواني مورد توجه واقع شد . دكتر « كن راد » در سال 1906 نخستين آمار معلولين را در برلين انجام داد و اين كار او سبب ايجاد مركزي ـ بعنوان اولين مركز جامع توانبخشي جهان ـ  گرديد .

در قرن بيستم عقب ماندگيهايي كه به علل اختلالات متابوليكي ، نقصهاي مادرزادي و بيماريهاي مادر در دوران بارداري و . . . كه باعث بروز اين عوارض در كودكان مي شوند كشف شد و راه را براي پژوهش و درمان اين افراد هموار ساخت .

تا اينجا فقط به آن پزشكان اروپايي اشاره گرديد كه به نفع تعليم و تربيت ويژه نقش مسلطي بازي كرده اند . آمريكاييان كه به بهترين وجه از رشد و توسعه ميدان تعليم و تربيت ويژه در اروپا مطلع بودند براي كسب اطلاعات دست اول در اين باب به اروپا سفر كردند .

از جمله ساموئل گريدلي هاو « Samuel gridly Hawe  » ( 1801 ـ 1876 ) كه به تعليم و تربيت دانش آموزان معلول علاقه مند بود در سال 1824  از مدرسه پزشكي هاروارد فارغ التحصيل شد . گريدلي هاو علاوه از پزشك و متخصص تعليم و تربيت ، يك مصلح سياسي و اجتماعي بود كه در راه اهداف بشر دوستانه و آزادي مبارزه مي كرد .

توماس هاپكينز گالادت « Thomas hopkins Gallaudet  » ( 1787 ـ 1851  ) براي يادگيري در باب تعليم و تربيت دانش آموزان ناشنوا به اروپا مسافرت كرد و در بازگشت به آمريكا ( 1817 ) اولين مدرسه اقامتي آمريكا را براي دانش آموزان ناشنوا در هارتفورد كانتيكوت تاسيس نمود . دانشگاه گالادت در واشنگتن . دي . سي ـ تنها كالج خاص ناشنوايان در جهان ـ به نام او نامگذاري شده است .

بعد از جنگ جهاني دوم بود كه تعليم و تربيت ويژه به غلبه بر ركود و ايستايي ناشي از يك قرن بي تفاوتي و بازگشت نائل آمد پس از انتخاب جان اف كندي به رياست جمهوري آمريكا ( 1961 ) در بسياري از حيطه ها گامهاي بلندي برداشته شده برنامه هاي نويني تدوين گشت ولي پيشرفت مهم در زمان مديريت جانسون رخ داد .

از جمله افراد ديگر در آمريكا كه اقدامات توان بخشي زيادي براي معلولان انجام داده اند يكي دكتر راسك است كه طرح تسريع در پايان دادن به دوره نقاهت و بازگرداندن افراد به خدمت مجدد بود كه بعداً براي كليه مجروحين جنگ و افراد غير نظامي به اجرا درآمد و ديگري دكتر كسلر كه در زماني كه بعنوان رئيس توان بخشي بين المللي فعاليت مي كرد پيام توان بخشي، از طريق وي به سراسر جهان اعلام گرديد . خلاصه اينكه تعليم و تربيت ويژه ناگهان به عنوان يك رشته علمي نو ، پديد نيامد و جداي از ديگر رشته ها علمي رشد و توسعه پيدا نكرد . پزشكان اولين متخصصاني بودند كه به بهزيستي و تعليم و تربيت كودكان استثنايي همت گماشتند . ولي امروزه تعليم و تربيت ويژه معاصر يك ميدان تخصصي است كه ريشه هاي آن در زمين چندين رشته آكادميك علاوه بر تعليم و تربيت ويژه ـ در پزشكي ، روان شناسي ، مددكاري و جامعه شناسي ـ نهفته است . 

   
 
خانه | شناسنامه خیریه | ساختار سازمانی | آموزش | اخبار | نشریات | گالری عکس | گوناگون | کمک به خیریه | تماس با خیریه
 
  :: کلیه حقوق این وب سایت محفوظ و متعلق به خیریه یاوران حضرت زینب (س) می باشد ::
::All Right Reserved by yavaran-zeynab ::
طراحی و اجرا : پیشگامان داده پرداز شایا